به آخر خط رسیده بودم…
باید بهش ثابت میکردم دوستش دارم…
خیلی عصبانی بودم..
گفت:اگه دوستم داری رگتو بزن…
گفتم مرگ و زندگی دست خداست…
گفت:دیدی دوستم نداری؟
خیلی بهم بر خورد تیغو برداشتم رگمو زدم…

نظرات شما عزیزان:
[ برچسب:نظـــر یــــادتــــون نـــــره مــــمـــنون,
] [ ] [ mohammad & Narin ][